امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Food

fuːd fuːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    foods

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A1
غذا، خوراک، خوراکی، خوردنی، قوت، طعام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- There was plenty of food and drink at the party.
- در این مهمانی خوردنی و نوشیدنی فراوان بود.
- The drought led to a severe shortage of food in the region.
- خشک‌سالی به کمبود شدید مواد غذایی در این منطقه منجر شد.
- He carefully checked the expiration date on the baby food.
- او تاریخ انقضای خوراک کودک را به‌دقت بررسی کرد.
- He enjoys trying new food from different cultures.
- او از امتحان کردن غذاهای جدید فرهنگ‌های مختلف لذت می‌برد.
- Some people avoid certain foods due to dietary restrictions.
- برخی افراد به‌دلیل محدودیت‌های غذایی از مصرف برخی خوراکی‌ها اجتناب می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد food

  1. noun edible material; something that people and animals eat, or plants absorb, to keep them alive
    Synonyms: aliment, bite, board, bread, cheer, chow, comestible, cookery, cooking, cuisine, diet, drink, eatable, eats, entrée, fare, fast food, feed, fodder, foodstuff, goodies, grit, groceries, grub, handout, home cooking, keep, larder, meal, meat, menu, mess, moveable feast, nourishment, nutriment, nutrition, pabulum, provision, ration, refreshment, slop, snack, store, subsistence, support, sustenance, table, take out, tuck, viand, victual, vittles
    Antonyms: beverage, drink

Collocations

  • frozen foods

    خوراک‌های یخ‌زده

  • health foods

    خوراک‌های سالم (کم‌چربی یا کم‌گوشت یا گیاهی)

  • junk food

    غذای ناسالم، گنده خوراک، هله‌هوله

ارجاع به لغت food

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «food» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/food

لغات نزدیک food

پیشنهاد بهبود معانی