امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fret

fret fret
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb
اذیت، اخم، ترشرویی، تحریک، تهییج، هیجان، بی‌حوصلگی، جیغ، فریاد، دارای نقشه‌های پیچ‌در‌پیچ‌کردن، جور‌به‌جور کردن، گلابتون‌دوزی کردن، اخم کردن، پوست را بردن، کج‌خلقی کردن، ساییده شدن، های‌هو کردن، جویدن، مجروح کردن، رنگ‌آمیزی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The horse fretted its rope.
- اسب طناب خود را جوید.
- Acids fret metals.
- اسیدها فلزات را می‌خورند.
- The river frets at its banks.
- رودخانه کرانه‌های خود را می‌فرساید.
- The wind was fretting the sea.
- باد دریا را خروشان می‌کرد.
- Don't fret, we wont be late!
- جوش نزن، دیر نخواهیم رسید!
- to be in a terrible fret
- سخت جوش زدن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fret

  1. verb worry, be annoyed
    Synonyms: affront, agonize, anguish, bleed, bother, brood, carp, carry a heavy load, chafe, chagrin, distress oneself, eat one’s heart out, fume, fuss, get into a dither, grieve, lose sleep over, mope, pother, stew, sweat it out, take on, torment, upset oneself
    Antonyms: calm, comfort, soothe
  2. verb upset someone
    Synonyms: abrade, agitate, bother, displease, distress, disturb, gall, get on nerves, goad, harass, irk, irritate, nag, nettle, peeve, pique, provoke, rile, ruffle, torment, trouble, vex
    Antonyms: appease, pacify, placate, please
  3. verb rub hard
    Synonyms: abrade, chafe, corrode, erode, excoriate, fray, gall, riffle, ripple, wear away, wear threadbare

ارجاع به لغت fret

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fret» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fret

لغات نزدیک fret

پیشنهاد بهبود معانی