امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fretful

ˈfretfl ˈfretfl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
اخمو، جوشی، نق‌نقو، بد‌خلق، بی‌تاب، بی‌قرار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a fretful child
- کودک ناآرام
- Babies soon become fretful when they are tired or hungry.
- بچه‌ها وقتی خسته یا گرسنه‌اند خیلی زود بدخلق می‌شوند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fretful

  1. adjective irritable
    Synonyms: captious, carping, caviling, complaining, contrary, crabby, cranky, critical, cross, crotchety, edgy, faultfinding, fractious, huffy, mean, ornery, out of sorts, peevish, perverse, petulant, querulous, short-tempered, snappish, splenetic, testy, touchy, uneasy, worried, wreck
    Antonyms: calm, cheered, easy-going, happy, joyous, laid-back, pleased, relaxed

ارجاع به لغت fretful

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fretful» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fretful

لغات نزدیک fretful

پیشنهاد بهبود معانی