امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fruity

ˈfruːti ˈfruːti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    fruitier
  • صفت عالی:

    fruitiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
میوه‌مانند، میوه‌ای، انگور مزه، مؤثر، جاذب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- fruity wine
- شرابی که طعم میوه دارد
- Ghamer Almolook Vaziri's fruity voice
- صدای پرطنین قمرالملوک وزیری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fruity

  1. adjective Afflicted with or exhibiting irrationality and mental unsoundness
    Synonyms: daft, dotty, bonkers, cracked, batty, buggy, crackers, loony, loco, nuts, nutty, wacky, brainsick, crazy, demented, disordered, distraught, insane, lunatic, mad, maniac, maniacal, mentally ill, moonstruck, off, touched, unbalanced, unsound, wrong, balmy, barmy, daffy, bats, gaga, bananas, cuckoo, screwy, non compos mentis, haywire, kooky, kookie, loopy, round-the-bend, around-the-bend, whacky

لغات هم‌خانواده fruity

ارجاع به لغت fruity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fruity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fruity

لغات نزدیک fruity

پیشنهاد بهبود معانی