امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gentle

ˈdʒentl ˈdʒentl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    gentler
  • صفت عالی:

    gentlest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
نجیب، باتربیت، با اصل و نسب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a man of gentle birch
- مرد نجیب‌زاده
- a gentle knight
- سلحشور با اصل و نسب
adjective
ملایم، آرام، لطیف، مهربان
- Gentle reader!
- خواننده‌ی مهربان!
- the gentle eyes of my teacher
- چشم‌های پرمهر معلم من
- gentle persuasion
- ترغیب از راه مهربانی
- a gentle dog
- سگ آرام
- a gentle disposition
- طینت پاک
- This soap is gentle to the skin.
- این صابون پوست را آزار نمی‌دهد.
- a gentle rebuke
- گوشمالی ملایم
- a gentle stream
- نهر ملایم (دارای جریان آهسته)
- They converted the natives by gentle means.
- آنان با روشی مسالمت‌آمیز بومیان را به دین خود درآوردند.
- I heard a gentle knock on the door.
- صدای ضربه‌ی ملایمی را بر در شنیدم.
- a gentle slope
- شیب ملایم
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun uncountable
(وابسته به اعیان و اشراف) نجیب‌زاده، بزرگ‌زاده، از طبقه ممتاز، اشرافی، آقازاده
verb - transitive
ملایم کردن، رام کردن، آرام کردن
- I gentled the dog for a few minutes.
- برای چند دقیقه سگ را نوازش کردم.
- The old man was grouchy and we had to gentle him constantly.
- پیرمرد بدخلق بود و ما مجبور بودیم دائم از او دل‌جویی کنیم.
- Some cows never gentle.
- بعضی گاوها هرگز رام نمی‌شوند.
- A wild horse that nobody could gentle.
- اسبی وحشی که هیچ‌کس نمی‌توانست آن را رام کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gentle

  1. adjective having a mild or kind nature
    Synonyms: affable, agreeable, amiable, benign, biddable, bland, compassionate, considerate, cool, cultivated, disciplined, docile, domesticated, dove-like, easy, genial, humane, kindly, laid back, lenient, manageable, meek, mellow, merciful, moderate, pacific, peaceful, placid, pleasant, pleasing, pliable, quiet, soft, softhearted, sweet-tempered, sympathetic, tame, taught, temperate, tender, tractable, trained, warmhearted
    Antonyms: crude, rough, troubled, unkind, violent, wild
  2. adjective mild, temperate in effect on senses
    Synonyms: balmy, bland, calm, clement, delicate, easy, faint, feeble, gradual, halcyon, hushed, imperceptible, lenient, light, low, low-pitched, low-toned, mellow, mild, moderate, muted, peaceful, placid, quiet, sensitive, serene, slight, slow, smooth, soft, soothing, subdued, tender, tranquil, untroubled
    Antonyms: harsh, loud, odorous, putrid, rough, sharp, strong
  3. adjective of noble birth
    Synonyms: aristocratic, blue-blooded, Brahmin, courteous, cultured, elegant, genteel, highborn, highbred, noble, polished, polite, refined, upper-class, well-born, well-bred
    Antonyms: crude, low

Collocations

Idioms

لغات هم‌خانواده gentle

ارجاع به لغت gentle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gentle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gentle

لغات نزدیک gentle

پیشنهاد بهبود معانی