امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Governance

ˈɡʌvərnəns ˈɡʌvənənsə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    governances

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
حکمرانی، حکومت، حاکمیت، کشورداری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The regulations that determine the governance of this school.
- مقرراتی که حاکمیت این مدرسه را تعیین می‌کند.
- Effective governance is essential for a stable society.
- حکمرانی مؤثر برای جامعه‌ای باثبات ضروری است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد governance

  1. noun The continuous exercise of authority over a political unit
    Synonyms: administration, control, government, direction, governing body, governing, establishment, rule, brass, government activity, organization, organisation
  2. noun A system by which a political unit is controlled
    Synonyms: government, regime, rule

ارجاع به لغت governance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «governance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/governance

لغات نزدیک governance

پیشنهاد بهبود معانی