امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gradually

ˈɡrædʒuəli ˈɡrædʒuəli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more gradually
  • صفت عالی:

    most gradually

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb B2
به‌تدریج، رفته‌رفته، نرم‌نرمک، به‌مرور، کم‌کم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- She got used gradually to the vegetarian diet.
- او به‌تدریج به رژیم گیاه‌خواری عادت کرد.
- The sun gradually set behind the mountains.
- خورشید نرم‌نرمک پشت کوه‌ها غروب کرد.
- The cottage gradually fell into ruin.
- کلبه رفته‌رفته به خرابه تبدیل شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gradually

  1. adverb happening slowly, evenly
    Synonyms: bit by bit, by degrees, by installments, constantly, continuously, deliberately, gently, imperceptibly, inch by inch, increasingly, in small doses, little by little, moderately, perceptibly, piece by piece, piecemeal, progressively, regularly, sequentially, serially, steadily, step by step, successively, unhurriedly
    Antonyms: abruptly, fastly, intermittently, suddenly

ارجاع به لغت gradually

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gradually» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gradually

لغات نزدیک gradually

پیشنهاد بهبود معانی