امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Grating

ˈɡreɪtɪŋ ˈɡreɪtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    grated
  • شکل سوم:

    grated
  • سوم‌شخص مفرد:

    grates

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
چارچوب آهنی، شبکه، شبکه‌ی آهنی، پنجره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- All the windows had iron grating.
- همه‌ی پنجره‌ها نرده‌ی آهنی داشتند.
- A grating covered the entrance to the underground tunnel.
- یک شبکه ورودی تونل زیرزمینی را پوشانده بود.
adjective
تیز و دل‌خراش، گوشت‌ریز، ساینده، خشن، خش‌خش (صدا)
- the grating roar of the pebbles on the beach
- صدای خش‌خش ریگ‌های ساحل
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grating

  1. adjective irritating; scraping
    Synonyms: annoying, disagreeable, discordant, displeasing, dissonant, dry, grinding, harsh, harsh-sounding, hoarse, irksome, jarring, offensive, rasping, raucous, rough, shrill, squeaky, strident, stridulent, stridulous, unpleasant, vexatious
    Antonyms: pleasing, soothing

ارجاع به لغت grating

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grating» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grating

لغات نزدیک grating

پیشنهاد بهبود معانی