امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gravid

ˈɡrævɪd ˈɡrævɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
( pregnant ) آبستن، بار‌دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gravid

  1. adjective Carrying a developing fetus within the uterus
    Synonyms: big, enceinte, expectant, great, expecting, parturient, pregnant, gone, large, heavy, with-child

ارجاع به لغت gravid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gravid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gravid

لغات نزدیک gravid

پیشنهاد بهبود معانی