امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Grimy

ˈɡraɪmi ˈɡraɪmi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
کثیف، سیاه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grimy

  1. adjective dirty
    Synonyms: begrimed, besmirched, cruddy, dingy, filthy, foul, grubby, grungy, messy, mucky, nasty, scuzzy, sleazy, smeared, smutty, soiled, sooty, sordid, squalid, unclean
    Antonyms: clean, pure, sterile

ارجاع به لغت grimy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grimy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grimy

لغات نزدیک grimy

پیشنهاد بهبود معانی