امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Grubby

ˈɡrʌbi ˈɡrʌbi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    grubbier
  • صفت عالی:

    grubbiest

معنی

adjective
کرم خورده، کرمو، کثیف، شلخته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grubby

  1. adjective dirty, disheveled
    Synonyms: besmeared, black, filthy, foul, frowzy, grimy, grungy, impure, messy, mucky, nasty, scruffy, scuzzy, seedy, shabby, sloppy, slovenly, smutty, soiled, sordid, squalid, unclean, uncleanly, unkempt, untidy, unwashed
    Antonyms: clean, cleanly, dressed-up, neat

ارجاع به لغت grubby

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grubby» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grubby

لغات نزدیک grubby

پیشنهاد بهبود معانی