امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gut

ɡʌt ɡʌt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    gutted
  • شکل سوم:

    gutted
  • سوم‌شخص مفرد:

    guts
  • وجه وصفی حال:

    gutting
  • شکل جمع:

    guts

توضیحات

GUT در معنای آخر مخفف لغت grand unified theory و grand unification theory است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
کالبدشناسی روده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Eating too quickly can cause discomfort in the gut.
- سریع غذا خوردن می‌تواند باعث ناراحتی روده شود.
- The gut is lined with millions of bacteria that play a crucial role in digestion.
- روده مملو از میلیون‌ها باکتری است که نقش مهمی در هضم دارند.
noun countable informal
شکم (انسان) (به‌ویژه برای اشاره به شکمی که بسیار بزرگ است)
- After the huge meal, his gut was about to burst.
- بعد از غذای پرحجم، شکمش داشت می‌ترکید.
- My gut is telling me to go for that second slice of pizza.
- شکمم به من می‌گه که برم دنبال تکه‌ی دوم پیتزا.
noun plural C2
دل‌ووروده
- He took the guts out of the game.
- دل و روده‌ی شکار را درآورد.
- He felt a sharp pain in his guts.
- درد شدیدی در دل‌ووروده‌اش احساس کرد.
noun uncountable
زه (به‌دست‌آمده از روده‌ی حیوان برای ساخت آلات موسیقی و راکت‌های ورزشی)
- The tennis racket was strung with gut for better control.
- راکت تنیس برای کنترل بهتر با زه حیوانی بسته شده بود.
- The musician's fingers danced across the gut.
- انگشتان نوازنده در امتداد زه می‌رقصیدند.
noun plural informal B2
دل‌وجرئت
- He didn't have the guts to yell at me.
- دل‌وجرئت نداشت سر من داد بزند.
- I can't believe he actually had the guts to confront the bully.
- باورم نمی‌شه که اون واقعاً دل‌وجرئت مقابله با اون قلدر رو داشت.
verb - transitive
داخل ... را خراب کردن (ساختمان و غیره)، آتش زدن (درون ساختمان و غیره) (به‌طوری که فقط نمای خارجی آن سالم بماند)
- The third floor was completely gutted.
- طبقه‌ی سوم کاملاً سوخته بود.
- The fire gutted the old warehouse.
- آتش‌سوزی داخل انبار قدیمی را نابود کرد.
verb - transitive
خالی کردن (اثاث ساختمان و غیره) (معمولاً برای تغییر چیدمان)
- The homeowner decided to gut the kitchen.
- صاحب‌خانه تصمیم گرفت آشپزخانه را خالی کند.
- They gutted the entire office space to create an open concept layout.
- آن‌ها کل فضای اداری را برای خلق طرح مفهومی باز خالی کردند.
verb - transitive
غذا و آشپزی دل‌وروده‌ی ... را خالی کردن، شکم ... را پاک کردن
- Hunters gathered around to gut their catch.
- شکارچیان دور هم جمع شدند تا دل‌وروده‌ی شکار خود را خالی کنند.
- The chef had gutted the fish.
- سرآشپز شکم ماهی را پاک کرده بود.
noun plural
اجزای درونی (دستگاه)
- The revolutionary design of this smartphone lies in its innovative guts.
- طراحی انقلابی این گوشی هوشمند در اجزای درونی خلاقانه‌ی آن نهفته است.
- The chef carefully cleaned the guts of the blender.
- سرآشپز با دقت اجزای درونی مخلوط‌کن را تمیز کرد.
adjective
درونی (احساس و غیره)
- Trust your gut feeling.
- به احساس درونی خود اعتماد کنید.
- His decision to leave the company was based on a gut reaction.
- تصمیم او برای ترک شرکت براساس واکنش درونی بود.
noun countable
گذرگاه باریک (به‌ویژه آبی)
- The locals knew of a secret gut that led to the secluded beach.
- مردم محلی از گذرگاه باریک مخفی‌ای که به ساحل خلوت منتهی می‌شد، اطلاع داشتند.
- The boat navigated through the gut to reach the open sea.
- قایق از گذرگاه باریک عبور کرد تا به دریای آزاد برسد.
noun
پیله (کرم ابریشم)
- The gut is carefully extracted to create the finest silk threads.
- پیله‌ی ابریشم با دقت درآورده می‌شود تا بهترین رشته‌های ابریشم درست شود.
- The gut is spun into a fine thread.
- پیله به‌صورت نخ ریز درمی‌آید.
adjective
اصلی، اساسی
- The gut solutions to this problem would be to simplify and prioritize your tasks.
- راه‌حل اصلی برای این مشکل ساده کردن و اولویت‌بندی وظایف شما خواهد بود.
- The speaker's words had a gut impact on the audience.
- سخنان گوینده تأثیری اساسی بر حضار گذاشت.
verb - transitive
استخراج کردن
- The researchers needed to gut the data to find meaningful patterns.
- محققان برای یافتن الگوهای معنادار باید داده‌ها را استخراج کنند.
- I need to gut this article.
- باید این مقاله را استخراج کنم.
verb - transitive
از بین بردن
- The betrayal gutted her trust in him completely.
- این خیانت اعتمادش به او را به‌طور کامل از بین برد.
- The unexpected loss gutted the team's chances of winning the championship.
- این باخت غیرمنتظره شانس تیم برای قهرمانی را از بین برد.
abbreviation
فیزیک نظریه‌ی وحدت بزرگ
- Physicists are excited about recent advancements in the GUT.
- فیزیک‌دانان در مورد پیشرفت‌های اخیر در نظریه‌ی وحدت بزرگ هیجان‌زده هستند.
- The GUT could revolutionize our understanding of the universe.
- نظریه‌ی وحدت بزرگ می‌تواند درک ما از جهان را متحول کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gut

  1. adjective intuitive
    Synonyms: basic, deep-seated, emotional, heartfelt, innate, inner, instinctive, interior, internal, intimate, involuntary, natural, spontaneous, unthinking, visceral, viscerous
    Antonyms: material, physical
  2. noun stomach and abdomen
    Synonyms: belly, bowels, duodenum, entrails, innards, intestines, paunch, tripes, tummy, venter, viscera
  3. verb clean out, strip
    Synonyms: bowel, decimate, despoil, dilapidate, disembowel, draw, dress, empty, eviscerate, exenterate, loot, pillage, plunder, ransack, ravage, rifle, sack
    Antonyms: fill

Idioms

ارجاع به لغت gut

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gut» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gut

لغات نزدیک gut

پیشنهاد بهبود معانی