Health
helθ
helθ
آخرین به‌روزرسانی:
معنی و نمونه‌جمله‌ها
noun
interjection
uncountable
A2
تندرستی، بهبودی، سلامت، مزاج، حال
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- الکل سلامتی او را به مخاطره انداخت.
- پس از چندی تندرستی خویش را بازیافت.
- سلامت روان
- از تندرستی برخوردار بودن
- وضع مزاجی او خوب نیست.
- امروز مزاج شریف چطور است؟
- بهداشت دندان‌ها
- برنامه‌ی بهداشت همگانی
- فساد اخلاقی سلامت اجتماع را به خطر می‌اندازد.
- به سلامتی!
مترادف و متضاد health
-
noun physical, mental wellnessSynonyms: bloom, clean bill, complexion, constitution, energy, eupepsia, euphoria, fettle, fine feather, fitness, form, good condition, haleness, hardihood, hardiness, healthfulness, healthiness, lustiness, pink, prime, robustness, salubriousness, salubrity, shape, soundness, stamina, state, strength, tone, tonicity, top form, verdure, vigor, well-being, wholenessAntonyms: disease, illness, infirmity, sickness
Collocations
-
بیمه‌ی سلامت، بیمه‌ی درمانی، بیمه‌ی خدمات درمانی، بیمه‌ی تندرستی
لغات هم‌خانواده health
-
nounhealth, healthiness
-
adjectivehealthy
-
adverbhealthily
ارجاع به لغت health
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «health» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/health
لغات نزدیک health
- - healer
- - healing
- - health
- - health club
- - health farm