امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Honest

ˈɑːnɪst ˈɒnɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more honest
  • صفت عالی:

    most honest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
راستکار، راد، درستکار، امین، جلال، بی‌غل‌وغش، صادق، عفیف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- an honest shopkeeper
- دکان‌دار درستکار
- He taught us to be honest and never steal.
- او به ما یاد داد که دست‌و‌دل پاک باشیم و هرگز دزدی نکنیم.
- He was honest in his replies.
- او در پاسخگویی صادق بود.
- The honest man who paid back his debts to the last penny.
- مرد امینی که قرض‌های خود را تا شاهی آخر پس داد.
- to make an honest living
- با شرافتمندی امرار معاش کردن
- an honest presentation of the facts
- ارائه‌ی صادقانه‌ی واقعیات
- an honest effort
- کوشش راستین
- an honest face
- قیافه‌ی نجیب
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد honest

  1. adjective truthful, candid
    Synonyms: above-board, authentic, bona fide, conscientious, decent, direct, equitable, ethical, fair, fair and square, forthright, frank, genuine, high-minded, honorable, impartial, ingenuous, just, law-abiding, lay it on the line, like it is, no lie, on the level, on the up and up, open, outright, plain, proper, real, reliable, reputable, scrupulous, sincere, straight, straightforward, true, true blue, trustworthy, trusty, undisguised, unfeigned, upfront, upright, veracious, virtuous, what you see is what you get
    Antonyms: deceptive, devious, dishonest, false, fraudulent, lying, misleading, treacherous, untrustworthy, untruthful

Idioms

لغات هم‌خانواده honest

ارجاع به لغت honest

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «honest» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/honest

لغات نزدیک honest

پیشنهاد بهبود معانی