امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hormonal

hɔːrˈmoʊnl hɔːˈməʊnl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
پزشکی هورمونی، مربوط به هورمون

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Her mood swings were attributed to hormonal fluctuations.
- نوسانات خلقی او به نوسانات هورمونی نسبت داده شد.
- The teenagers experience many hormonal changes during puberty.
- نوجوانان در دوران بلوغ، تغییرات هورمونی زیادی را تجربه می‌کنند.
- Her dietary choices were influenced by her hormonal cycle.
- انتخاب‌های غذایی او تحت‌تأثیر چرخه‌ی هورمونی او بود.
adjective informal
عصبانی و احساساتی، دارای روحیات نامیزان (به‌دلیل نوسانات هورمون‌های جنسی)
- The sudden mood swings were a clear sign that he was hormonal.
- نوسانات خلقی ناگهانی، نشانه‌ی آشکاری از نامیزان بودن روحیات او بود.
- My significant other was hormonal and overly emotional last week.
- هفته‌ی گذشته، شریک عاطفی‌ام عصبانی و بیش‌از‌حد احساساتی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت hormonal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hormonal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hormonal

لغات نزدیک hormonal

پیشنهاد بهبود معانی