معنی illiterate به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ɪˈlɪtrət ɪˈlɪtrət

آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

شکل جمع:
illiterates
صفت تفضیلی:
more illiterate
صفت عالی:
most illiterate

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective

بی‌سواد، عامی، درس‌نخوانده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- Illiterate people who couldn't even sign their names.

- مردم بی‌سوادی که نمی‌توانستند حتی نام خود را امضا کنند.

- musically illiterate

- بی‌اطلاع از موسیقی

- an illiterate sentence

- جمله‌ی غیرمصطلح (غیرمتداول)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد illiterate

adjective unable to read well; lacking education

Synonyms: benighted, catachrestic, ignorant, inerudite, solecistic, uneducated, unenlightened, ungrammatical, uninstructed, unlearned, unlettered, unread, unschooled, untaught, untutored

Antonyms: able, educated, learned, literate, taught

لغات هم‌خانواده illiterate

noun
literature, literacy, illiterate, literati
adjective
literary, literate

ارجاع به لغت illiterate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «illiterate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/illiterate

لغات نزدیک illiterate

- illite
- illiteracy
- illiterate
- illness
- illocutionary

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی