معنی literacy به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈlɪtrəsi ˈlɪtrəsi

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

سواد (باسواد بودن)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- Improving the literacy rate should be a top priority for the government.

- ارتقای میزان باسوادی باید اولویت اصلی حکومت باشد.

- Computer literacy is becoming increasingly important in today's digital age.

- سواد کامپیوتری به طور فزاینده‌ای در عصر دیجیتال امروزی اهمیت پیدا می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد literacy

noun ability to read

Synonyms: articulacy, articulateness, background, cultivation, education, knowledge, learning, proficiency, refinement, scholarship

Antonyms: ignorance, illiteracy

لغات هم‌خانواده literacy

noun
literature, literacy, illiterate, literati
adjective
literary, literate

ارجاع به لغت literacy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «literacy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/literacy

لغات نزدیک literacy

- lite
- liter
- literacy
- literal
- literal operand

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی