امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Import

ˈɪmpɔːrt ˈɪmpɔːrt ˈɪmpɔːt ˈɪmpɔːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    imported
  • شکل سوم:

    imported
  • سوم‌شخص مفرد:

    imports
  • وجه وصفی حال:

    importing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
وارد کردن، به کشور آوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He imports tea from India.
- او از هند چای وارد می‌کند.
- We import a large number of cars from Japan
- تعداد زیادی ماشین از ژاپن وارد می‌کنیم
verb - transitive
اظهار کردن
- An action that imports hostility.
- عملی که دال بر خصومت است.
verb - transitive
دخل داشتن به، تأثیر کردن در
verb - transitive
با پیروزی به دست آمدن، تسخیر کردن
verb - transitive
اهمیت داشتن
- It imports little that we are early or late.
- دیر یا زود بودن ما چندان اهمیتی ندارد.
noun
اقتصاد کالای رسیده، کالای وارده، (در جمع) واردات
- They allowed the import of an additional 50 million tons of rice.
- آنان وارد کردن 50 میلیون تن برنج اضافی را مجاز دانستند.
- This car is a British import.
- این اتومبیل از انگلیس وارد شده است.
- We should decrease our imports and increase our exports.
- ما باید واردات خود را کاهش بدهیم و بر صادرات بیفزاییم.
- import control
- مهار کردن واردات
noun
معنا
- What was the real import of his statement?
- معنی واقعی اظهارات او چه بود؟
- I immediately understood the full import of her words.
- فوری مفهوم کامل حرف‌های او را درک کردم.
- A gesture whose import we could not fathom.
- حرکتی که معنای آن را نتوانستیم دریابیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد import

  1. noun meaning
    Synonyms: acceptation, bearing, bottom line, construction, drift, gist, heart, implication, intendment, intention, interpretation, meat, message, name of the game, nature of beast, nuts and bolts, point, punch line, purport, score, sense, significance, significancy, signification, stuff, thrust, understanding
  2. noun significance, weight
    Synonyms: consequence, design, emphasis, importance, intent, magnitude, moment, momentousness, object, objective, pith, purpose, signification, stress, substance, value, weightiness, worth
    Antonyms: insignificance

ارجاع به لغت import

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «import» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/import

لغات نزدیک import

پیشنهاد بهبود معانی