معنی impoverishment به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˌɪmˈpɑːvrɪʃmənt ɪmˈpɒvərɪʃmənt

معنی

noun

بینواسازی، بینوایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impoverishment

noun The condition of being extremely poor

Synonyms: destitution, beggary, impecuniosity, impecuniousness, indigence, need, neediness, pauperization, pennilessness, penuriousness, penury, poverty, privation, want, pauperisation
noun The depletion or sapping of strength or energy

Synonyms: attenuation, debilitation, depletion, poverty, devitalization, enervation, enfeeblement, poorness

Antonyms: wealth

ارجاع به لغت impoverishment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «impoverishment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impoverishment

لغات نزدیک impoverishment

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند