امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Inbreed

    ˈɪnˌbrid ˈɪnˌbrid
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      inbred

    • شکل سوم:

      inbred

    • سوم‌شخص مفرد:

      inbreeds

    • وجه وصفی حال:

      inbreeding

    معنی و نمونه‌جمله

    verb - transitive adjective adverb
    تولید کردن، موجب شدن، به‌وجود آوردن، پرورش دادن، از جانوران هم‌تیره تخم کشیدن، از یک نژاد ایجاد کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - intellectual inbreeding
    - ناتوانی فکری (در اثر حشر و نشر درون‌گروهی عقاید)
    پیشنهاد بهبود معانی

    ارجاع به لغت inbreed

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «inbreed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inbreed

    لغات نزدیک inbreed

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی