امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Incompetent

ɪnˈkɑːmpət̬ənt ɪnˈkɒmpɪtənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more incompetent
  • صفت عالی:

    most incompetent

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
نامناسب، غیرکافی، ناشایسته، بی‌کفایت، نالایق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the incompetent managers who made the company go bankrupt
- مدیران نالایقی که شرکت را ورشکست کردند
- an incompetent surgeon
- جراح ناشی
- Usually husbands and wives are (considered) incompetent to testify in favor of each other.
- معمولاً زن و شوهر صلاحیت گواهی دادن به سود یکدیگر را ندارند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incompetent

  1. adjective unskillful, unable
    Synonyms: amateur, amateurish, awkward, bungling, bush-league, clumsy, disqualified, floundering, helpless, inadequate, incapable, ineffectual, inefficient, ineligible, inept, inexperienced, inexpert, insufficient, maladroit, not cut out for, not equal to, not have it, out to lunch, raw, unadapted, unequipped, unfit, unfitted, unhandy, uninitiated, unproficient, unqualified, unskilled, untrained, useless
    Antonyms: able, adept, capable, competent, dexterous, effective, efficient, experienced, expert, proficient, skillful

ارجاع به لغت incompetent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incompetent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incompetent

لغات نزدیک incompetent

پیشنهاد بهبود معانی