امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inconstant

ɪnˈkɑːnstnt ɪnˈkɒnstənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌ثبات، بی‌وفا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a inconstant lover
- یار بی‌وفا
- Inconstant economic policies hurt the country.
- سیاست‌های متغیر اقتصادی به کشور ضرر می‌زند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inconstant

  1. adjective changeable
    Synonyms:
    capricious changeful erratic fickle flickering fluctuating impulsive inconsistent intermittent irregular irresolute mercurial shifting uncertain undependable unreliable unsettled unstable vacillating variable varying volatile waffling wavering

ارجاع به لغت inconstant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inconstant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inconstant

لغات نزدیک inconstant

پیشنهاد بهبود معانی