معنی indigence به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈɪndɪdʒəns ˈɪndɪdʒəns

معنی

noun

تنگدستی، نداری، تهیدستی، بی‌چیزی، فقر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد indigence

noun A state of extreme poverty or destitution

Synonyms: need, destitution, penury, want, pauperism, pauperization
noun The condition of being extremely poor

Synonyms: beggary, destitution, impecuniosity, impecuniousness, impoverishment, need, neediness, pennilessness, penuriousness, penury, poverty, privation, want

ارجاع به لغت indigence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «indigence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/indigence

لغات نزدیک indigence

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return