امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Indisposed

ˌɪndɪˈspoʊzd ˌɪndɪˈspəʊzd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
به‌هم‌خورده، اندکی ناخوش، بی میل، بیزار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- As he was indisposed, he didn't go to the party.
- چون کسالت داشت به مهمانی نرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد indisposed

  1. adjective not well
    Synonyms: ailing, below par, confined, down, down with, feeling rotten, got a bug, ill, infirm, laid up, on sick list, out of action, poorly, sick, sickly, under the weather, unwell
    Antonyms: healthy, well
  2. adjective unwilling
    Synonyms: afraid, antagonistic, antipathetic, averse, backward, disinclined, hesitant, hostile, inimical, loath, reluctant, uncaring, uneager, uninclined
    Antonyms: bent, disposed, inclined, tending, willing

ارجاع به لغت indisposed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «indisposed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/indisposed

لغات نزدیک indisposed

پیشنهاد بهبود معانی