معنی insufficiently به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

به‌طور کم، به‌طور ناکافی، به‌طور غیرکافی، به‌طور اندک، به‌میزان کم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- This is an issue which is insufficiently discussed.

- این مسئله‌ای است که به اندازه‌ی کافی مورد بحث قرار نمی‌گیرد.

- A number of important issues were covered insufficiently

- تعدادی از مسائل مهم، به‌طور کم کافی پوشش داده شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insufficiently

adverb barely

Synonyms: incompletely, partly, inadequately

ارجاع به لغت insufficiently

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «insufficiently» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insufficiently

لغات نزدیک insufficiently

- insufficiency
- insufficient
- insufficiently
- insufflate
- insulant

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند