امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inveigh

ɪnˈveɪ ɪnˈveɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    inveighed
  • شکل سوم:

    inveighed
  • سوم‌شخص مفرد:

    inveighs
  • وجه وصفی حال:

    inveighing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
زخم‌زبان زدن، از کسی یا چیزی به‌شدت انتقاد کردن، با سخن حمله کردن، ناسزا گفتن، فحش دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He inveighed against his own destiny.
- او به سرنوشت خود فحش می‌داد.
- to inveigh against injustice
- بیدادگری را به باد انتقاد گرفتن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inveigh

  1. verb blame, denounce
    Synonyms:
    condemn censure denounce reproach scold admonish berate criticize castigate upbraid blast lambaste roast criminate censure expostulate remonstrate object protest rail recriminate rip into trash vituperate lay into go after work over crack down on jump down one’s throat tongue-lash read out let have it sound off kick have at except lay out scorch
    Antonyms:
    praise flatter

ارجاع به لغت inveigh

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inveigh» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inveigh

لغات نزدیک inveigh

پیشنهاد بهبود معانی