امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Killing

ˈkɪlɪŋ ˈkɪlɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    killed
  • شکل سوم:

    killed
  • سوم‌شخص مفرد:

    kills
  • شکل جمع:

    killings

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective countable B1
قتل، توفیق ناگهانی، کشنده (مجازاً) دلربا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a killing disease
- بیماری کشنده
- the killing hatred of those two families
- کینه‌ی مرگبار آن دو خانواده
- The mental concentration of that job was killing; therefore, I resigned.
- تمرکز فکری که آن شغل می‌طلبید، طاقت‌فرسا بود، لذا استعفا دادم.
- a killing pace
- رهنوردی (گام‌های) طاقت‌فرسا
- The killing of those children shocked everyone.
- قتل آن کودکان همه را تکان داد.
- a series of mysterious killings
- یک سری آدم‌کشی اسرارآمیز
- He made a killing in the stock market.
- او در بورس سهام سود کلانی به جیب زد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد killing

  1. noun murder
    Synonyms: assassination, bloodshed, bumping off, capital punishment, carnage, execution, extermination, homicide, manslaughter, massacre, slaughter, slaying

Collocations

  • killing field

    کشتنگاه، محل کشتار دسته جمعی

Idioms

  • make a killing

    سود کلان بردن، پول بسیار به جیب زدن

لغات هم‌خانواده killing

ارجاع به لغت killing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «killing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/killing

لغات نزدیک killing

پیشنهاد بهبود معانی