امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Kiln

kɪln kɪln
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    kilns

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
کوره، اجاق، آتش‌خانه
- The potter placed the clay in the kiln to be fired.
- سفالگر خاک رس را در کوره قرار داد تا پخته شود.
- a brick kiln
- کوره‌ی آجرپزی، کوره‌پزخانه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kiln

  1. noun
    Synonyms: furnace, hearth, oven, bake, pottery oven, fire, glaze, reduction-furnace, oast, stove

ارجاع به لغت kiln

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kiln» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/kiln

لغات نزدیک kiln

پیشنهاد بهبود معانی