امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Knead

niːd niːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    kneaded
  • شکل سوم:

    kneaded
  • سوم شخص مفرد:

    kneads
  • وجه وصفی حال:

    kneading

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
غذا و آشپزی خمیر کردن، ورزیدن، خمیر درست کردن، (خمیر یا گل یا کاه گل و غیره) مالیدن، ورز دادن
- The cook kneaded the dough.
- نانوا خمیر را مالید.
- He was kneading the clay into perfect smoothness.
- او گل (کوزه‌گری) را می‌سرشت و کاملاً نرم می‌کرد.
- He kneaded my shoulder muscles to relieve the pain.
- او عضلات شانه‌ی مرا مالید تا درد آن را آرام کند.
verb - transitive
سرشتن، آمیختن
- (Hafez) .... they kneaded man's clay into a cup
- .... گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد knead

  1. verb mix by pressing
    Synonyms: aerate, alter, blend, form, manipulate, massage, mold, ply, press, push, rub, shape, squeeze, stroke, twist, work

ارجاع به لغت knead

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «knead» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/knead

لغات نزدیک knead

پیشنهاد بهبود معانی