امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Laborious

ləˈbɔːriəs ləˈbɔːriəs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more laborious
  • صفت عالی:

    most laborious

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
زحمت‌کش، ساعی، دشوار، پرزحمت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- months of laborious research
- ماه‌ها پژوهش دشوار
- laborious and futile negotiations
- مذاکرات توان‌فرسا و بی‌حاصل
- a laborious essay
- یک مقاله‌ی ثقیل و عاری از لطف
- They made their way laboriously up the hill.
- با مشقت از تپه بالا رفتند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد laborious

  1. adjective hard, difficult
    Synonyms: arduous, backbreaking, burdensome, effortful, fatiguing, forced, heavy, herculean, labored, onerous, operose, ponderous, rough go, stiff, strained, strenuous, tiresome, toilsome, tough, tough job, wearing, wearisome, wicked
    Antonyms: easy, effortless, facile, simple, trivial
  2. adjective hardworking
    Synonyms: active, assiduous, diligent, indefatigable, industrious, operose, painstaking, persevering, sedulous, tireless, unflagging
    Antonyms: idle, lackadaisical, lazy, reticent

لغات هم‌خانواده laborious

ارجاع به لغت laborious

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «laborious» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/laborious

لغات نزدیک laborious

پیشنهاد بهبود معانی