امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Liability

    ˌlaɪəˈbɪləti ˌlaɪəˈbɪləti
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      liabilities

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun C1
    (قانونی) مسئولیت، الزام، تعهد، پاسخگویی، پایندانی، گردن‌گیری، مشمولیت، شمول، دربرگیری

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - the liabilities of an insurer
    - تعهدات بیمه‌گر
    - liability for an accident
    - مسئولیت تصادف
    - liability for military service
    - مشمولیت خدمت نظام
    noun plural
    (جمع) بدهی(ها)
    - assets and liabilities
    - (حسابداری و غیره) دارایی‌ها و بدهی‌ها
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد liability

    1. noun answerability, responsibility
      Synonyms:
      responsibility accountability duty obligation burden blame culpability debt indebtedness onus compulsion arrearage owing subjection susceptibility accountableness amenability amenableness
      Antonyms:
      irresponsibility unaccountability
    1. noun burden, debt
      Synonyms:
      responsibility obligation debt disadvantage drawback handicap hindrance impediment inconvenience nuisance mortgage loan pledge contract lease IOU debit minus balance remainder due arrear account tab damage bite chance contingency possibility bad news baggage drag encumbrance millstone misfortune indebtedness indebtment involvement arrearage chit
      Antonyms:
      asset
    1. noun chance, probability
      Synonyms:
      likelihood tendency proneness vulnerability susceptibility exposure openness vulnerableness

    ارجاع به لغت liability

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «liability» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/liability

    لغات نزدیک liability

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی