امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Liaison

ˈliːəzɑːn / / liˈeɪ- liˈeɪzn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    liaisons

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
رابطه نامشروع، بستگی، رابطه، ارتباط، رابط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- close liaison between the army and the police
- ارتباط نزدیک میان ارتش و شهربانی
- to establish liaison with
- رابطه برقرار کردن با
- a liaison officer
- افسر رابط
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد liaison

  1. noun person who acts as go-between
    Synonyms: communication, connection, contact, fixer, hookup, in, interchange, interface, intermediary, link
  2. noun love affair
    Synonyms: amour, encounter, entanglement, fling, illicit romance, interlude, intrigue, romance

ارجاع به لغت liaison

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «liaison» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/liaison

لغات نزدیک liaison

پیشنهاد بهبود معانی