امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Loom

    luːm luːm
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    verb - intransitive C2
    از دور نمایان شدن، از دور پدیدار شدن، به طور ترسناک نمایان شدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - A horned giant loomed before me.
    - غول شاخ‌داری جلوم ظاهر شد.
    - The hull of the ship loomed up suddenly.
    - ناگهان بدنه‌ی کشتی نمایان شد.
    - High mountains were looming ahead through the clouds.
    - کوه‌های بلند از میان ابرها نمایان می‌شدند.
    verb - intransitive
    (اتفاق بد یا ناخوشایند) محتمل بودن، نزدیک بودن، در شرف وقوع بودن
    - Fear of failure loomed large in his mind.
    - ترس از ناکامی در مخیله‌اش قوت می‌گرفت.
    - The hardships that loomed ahead.
    - مشقت‌هایی که در شرف تکوین بود.
    noun uncountable
    بافندگی، نساجی
    - For men there was farming; for women, the loom.
    - کار مردها کشاورزی بود و کار زنان بافندگی.
    noun uncountable
    نمایانی، پدیداری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد loom

    1. verb appear, often imposingly
      Synonyms:
      show approach rise emerge near figure dominate impress tower threaten loom hang over overhang menace bulk mount soar gather issue overtop lower dawn stand out take shape become visible be near come into view be at hand be coming come on impend portend await seem large seem huge come forth overshadow rear be in the wind brew be imminent emanate break through come on the scene be forthcoming be in the cards

    Idioms

    • loom large

      (بزرگ‌تر یا وحشتناک‌تر از آنچه که هست) به‌نظر آمدن، با هیبت ظاهر شدن

    ارجاع به لغت loom

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «loom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/loom

    لغات نزدیک loom

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    ده واحدی دهانه باجه دهانه منقار مانند دو کوژ دوازده دوجین دوام ندارد دوباره ارزیابی کردن دوباره بکار بردنی دوباره بیمه کردن دوباره تنظیم کردن دوباره سازمان دادن دوباره سهم دادن دوباره گذاری دوباره به خدمت احضار شده دوبلین دوبندی دوتکه دود بیرون دادن دودآکنی دودو