امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mash

mæʃ mæʃ mæʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mashed
  • شکل سوم:

    mashed
  • سوم‌شخص مفرد:

    mashes
  • وجه وصفی حال:

    mashing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
خیسانده‌ی مالت، خمیر نرم، خوراک همه‌چیز درهم، درهم‌وبرهمی، نرم کردن، خردکردن، خمیر کردن، شیفتن، مفتون کردن، لاس زدن، دلربایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- We ate fried chickens and mashed potatoes.
- ما جوجه‌ی سرخ‌کرده و پوره‌ی سیب‌زمینی خوردیم.
- mashed apple
- سیب له شده
- He mashed out his cigarette underfoot.
- او سیگارش را با پا له کرد.
- a mash of stale jokes and ugly dances
- آش شله قلمکاری از بذله‌های کهن و رقص‌های زشت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mash

  1. verb smash, squash
    Synonyms: brew, bruise, chew, crush, decoct, grind, hash, infuse, macerate, masticate, mush up, pound, press, pulp, pulverize, push, reduce, scrunch, squeeze, squish, steep, triturate

ارجاع به لغت mash

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mash

لغات نزدیک mash

پیشنهاد بهبود معانی