امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Meddlesome

ˈmedlsm ˈmedlsm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
فضول، مداخله‌گر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد meddlesome

  1. adjective interfering
    Synonyms: busy, busybody, chiseling, curious, encumbering, hindering, impeding, impertinent, intermeddling, interposing, interrupting, intruding, intrusive, kibitzing, meddling, mischievous, nosy, obstructive, officious, prying, pushy, snooping, snoopy, tampering, troublesome
    Antonyms: avoiding, dodging, ignorant

ارجاع به لغت meddlesome

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «meddlesome» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/meddlesome

لغات نزدیک meddlesome

پیشنهاد بهبود معانی