امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Minimum

ˈmɪnəməm ˈmɪnəməm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    minimums

توضیحات

همچنین می‌توان از شکل جمع minima به‌ جای minimums استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
کمترین، دست کم، حداقل، کمینه، کهین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- the minimum temperature during the past winter
- کمترین درجه حرارت در زمستان گذشته
- the need for a minimum of government interference in business
- نیاز به کمینه‌ی (حداقل) دخالت دولت در امور بازرگانی
- The cost has been reduced to a minimum.
- هزینه به کمترین حد تقلیل یافته است.
- minimum point
- نقطه‌ی حضیض، نقطه‌ی مینیمم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد minimum

  1. adjective least, lowest
    Synonyms: least possible, littlest, merest, minimal, slightest, smallest, tiniest
    Antonyms: largest, maximum, most
  2. noun lowest amount
    Synonyms: atom, bottom, dab, depth, dot, gleam, grain, hair, iota, jot, least, lowest, margin, modicum, molecule, nadir, narrowest, particle, pittance, point, scintilla, scruple, shadow, slightest, smallest, smidgen, soupçon, spark, speck, trifle, whit
    Antonyms: largest, maximum, most

لغات هم‌خانواده minimum

ارجاع به لغت minimum

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «minimum» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/minimum

لغات نزدیک minimum

پیشنهاد بهبود معانی