امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Misplaced

ˌmɪsˈpleɪst ˌmɪsˈpleɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    misplaces
  • وجه وصفی حال:

    misplacing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
نابه‌جا، بیجا، بی‌مورد، اشتباه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- misplaced loyalty/trust
- وفاداری/اعتماد نابه‌جا
- I'm sorry, but your confidence in my abilities is misplaced.
- متأسفم، اما اعتماد و اطمینان شما به توانایی‌های من بی‌مورد است.
- A million dollars had been lost because of a misplaced comma.
- یک میلیون دلار به‌خاطر ویرگول اشتباه، از دست رفت.
adjective
(به‌طور موقت) گم‌شده
- her misplaced keys
- کلیدهای گم‌شده‌اش
- misplaced passport
- پاسپورت گم‌شده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد misplaced

  1. adjective Lost temporarily; as especially put in an unaccustomed or forgotten place
    Synonyms: mislaid, displaced, out-of-place
  2. verb Place (something) where one cannot find it again
    Synonyms: mislaid, unsettled, lost, disorganized, disarranged, mussed, scattered, mixed, displaced, confused, tumbled, disordered, disturbed, removed, shuffled, dishevelled
    Antonyms: kept, placed, found, located

لغات هم‌خانواده misplaced

ارجاع به لغت misplaced

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «misplaced» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/misplaced

لغات نزدیک misplaced

پیشنهاد بهبود معانی