امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Narrative

    ˈnærətɪv ˈnærətɪv
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      narratives

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective C2
    داستانی، روایتی، به‌صورت داستان، داستان‌وار، وابسته به داستان‌گویی یا داستان‌سرایی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    - this book contains a narrative account of his travels.
    - این کتاب حاوی شرح داستان‌واری از سفرهای او است.
    - Nezami is a great narrative poet.
    - نظامی شاعر و داستان‌سرای بزرگی است.
    noun
    داستان، قصه، حکایت، هنر داستان‌سرایی، هنر نقالی
    - all his narratives have to do with the Second World War.
    - همه‌ی داستان‌های او مربوط به جنگ دوم جهانی است.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد narrative

    1. adjective storylike, chronological
      Synonyms:
      sequential historical narrated recounted reported retold fictional anecdotal fictive
      Antonyms:
      rambling
    1. noun story, tale
      Synonyms:
      account tale description report version narration history chronicle detail statement recount plot anecdote yarn fiction book chronology line long and short of it potboiler

    ارجاع به لغت narrative

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «narrative» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/narrative

    لغات نزدیک narrative

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی