امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Noncommittal

ˈnɑːnkəˈmɪtl̩ ˌnɒnkəˈmɪtl̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ردکننده، غیرصریح، غیرمشخص

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Her tone was friendly but noncommittal.
- لحن او دوستانه، ولی پیمان‌گریزانه بود.
- a noncommittal word that can be used for almost any feeling
- واژه‌ی گنگی که می‌توان آن را تقریباً برای هرگونه احساسی به‌کار برد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد noncommittal

  1. adjective unwilling to decide
    Synonyms: ambiguous, buttoned up, careful, cautious, circumspect, clammed up, constrained, discreet, equivocal, evasive, even-steven, guarded, hush-hush, incommunicable, indefinite, judicious, middle-ground, middle-of-the-road, neutral, on-the-fence, politic, reserved, restrained, tactful, temporizing, tentative, unrevealing, vague, wary, zipped
    Antonyms: committal, decisive, definite, judgemental, willing

لغات هم‌خانواده noncommittal

ارجاع به لغت noncommittal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «noncommittal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/noncommittal

لغات نزدیک noncommittal

پیشنهاد بهبود معانی