امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Nude

    nuːd njuːd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      nudes

    • صفت تفضیلی:

      more nude

    • صفت عالی:

      most nude

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun adjective
    لخت، برهنه، پوچ، عریان، بی‌اثر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    - They discovered his nude body in a ditch.
    - جسد عریان او را در چاله‌ای پیدا کردند.
    - the painting of a nude woman
    - نقاشی یک زن لخت
    - nude swimming
    - شنای برهنه (بدون لباس شنا)
    - Goya's nudes are in color.
    - نقاشی‌های اشخاص برهنه‌ی گویا رنگی هستند.
    - a nude hillside
    - دامنه‌ی تپه‌ای بی‌گیاه
    - The children went swimming in the nude.
    - بچه‌ها برهنه به شنا پرداختند.
    نمونه‌جمله‌های بیشتر
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد nude

    1. adjective without clothes, covering
      Synonyms: au naturel, bald, bare, bare-skinned, buck naked, dishabille, disrobed, exposed, garmentless, in birthday suit, in one’s skin, in the altogether, naked, peeled, raw, skin, stark, stark-naked, stripped, unattired, unclad, unclothed, uncovered, undraped, undressed, wearing only a smile, without a stitch
      Antonyms: clothed, covered

    Collocations

    • in the nude

      به‌طور برهنه، بی‌جامه، لخت و پتی

    ارجاع به لغت nude

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «nude» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nude

    لغات نزدیک nude

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند