امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Objectionable

    əbˈdʒekʃnəbl əbˈdʒekʃnəbl
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      more objectionable

    • صفت عالی:

      most objectionable

    معنی و نمونه‌جمله

    adjective
    قابل‌اعتراض، ایراددار

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - His brother's behavior was quite objectionable.
    - رفتار برادرش کاملاً زننده بود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد objectionable

    1. adjective not nice; unpleasant
      Synonyms:
      unpleasant offensive disagreeable undesirable unsatisfactory unacceptable distasteful displeasing lousy intolerable revolting repulsive repugnant abhorrent loathsome noxious poison regrettable unwelcome unsuitable unfit inadmissible invidious inconvenient exceptionable censurable reprehensible deplorable unseemly indecorous ill-favored opprobrious murder insufferable unwanted repellent unpalatable
      Antonyms:
      pleasant nice good welcome

    ارجاع به لغت objectionable

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «objectionable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/objectionable

    لغات نزدیک objectionable

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی