امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Obstructive

əbˈstrʌktɪv əbˈstrʌktɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بازدارنده، بندآور، مخل، ممانعت‌کننده
- The obstructive rules made it difficult to complete the project on time.
- قوانین بازدارنده، تکمیل به‌موقع پروژه را دشوار می‌کرد.
- The obstructive construction caused a major traffic jam.
- ساخت‌وساز مخل باعث ایجاد یک ترافیک بزرگ شد.
adjective
مشکل‌ساز، مشکل‌تراش
- He found his colleague's constant interruptions extremely obstructive to getting any work done.
- او وقفه‌های مداوم همکارش را شدیداً مشکل‌ساز انجام هر کاری می‌دانست.
- Her obstructive behavior during meetings often delays the decision-making process.
- رفتار مشکل‌تراش او در طول جلسات اغلب فرآیند تصمیم‌گیری را به تاخیر می‌اندازد.
adjective
مانع‌شونده، مسدودکننده، انسدادی
- The obstructive boulder blocked the narrow mountain path completely.
- سنگ مسدودکننده مسیر باریک کوه را به‌طور کامل بست.
- The obstructive fence blocked my view of the sunset.
- حصار انسدادی، دید من به غروب خورشید را گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد obstructive

  1. adjective Preventing movement
    Synonyms: clogging, hindering, impeding

ارجاع به لغت obstructive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «obstructive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/obstructive

لغات نزدیک obstructive

پیشنهاد بهبود معانی