امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Obtain

    əbˈteɪn əbˈteɪn
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      obtained

    • شکل سوم:

      obtained

    • سوم‌شخص مفرد:

      obtains

    • وجه وصفی حال:

      obtaining

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive B2
    به‌دست آوردن، گیر آوردن، کسب کردن، فراهم آوردن link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    - You must first obtain the necessary information.
    - شما باید اول اطلاعات لازم را به دست آورید.
    - I could not obtain a copy of her book.
    - نتوانستم نسخه‌ای از کتاب او را گیر بیاورم.
    - Friendship is not obtainable through money.
    - دوستی از راه پول بدست نمی‌آید.
    verb - intransitive
    وجود داشتن (شرایط و غیره)، حکم فرما بودن، فراهم بودن
    - Those conditions no longer obtain.
    - آن شرایط دیگر وجود ندارد.
    - The custom still obtains of going to the seaside in summer.
    - رسم رفتن به دریاکنار در تابستان هنوز پابرجا است.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد obtain

    1. verb get, acquire
      Synonyms:
      acquire gain receive attain achieve secure earn win get hold of obtain procure collect grab take capture realize reap have fetch access inherit recover retrieve save gather pocket cop snag seize occupy accomplish effect score glean salvage purchase hoard scrape together scrape up annex compass get at lay up drum up chalk up nab reach corral make use of wangle invade beg borrow or steal pick up get one’s hands on gobble up
      Antonyms:
      lose forfeit sacrifice forsake

    لغات هم‌خانواده obtain

    • verb - transitive
      obtain

    ارجاع به لغت obtain

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «obtain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/obtain

    لغات نزدیک obtain

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی