امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Orb

ɔːrb ɔːb
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
جسم کروی، گوی، عالم، احاطه کردن، به‌ دور چیزی گشتن، به‌ دور مدار معینی گشتن، کروی شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The celestial orbs revolve with uniform circular movement.
- اجرام آسمانی با حرکات چرخشی و هم‌زمان گردش می‌کنند.
- her sightless orbs
- چشمان نابینای او
- (Tennyson) the wheeling orbs of change
- چرخ‌های گردان تحول
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد orb

  1. noun globe
    Synonyms: ball, circle, eye, lamp, ring, rondure, round, sphere

ارجاع به لغت orb

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «orb» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/orb

لغات نزدیک orb

پیشنهاد بهبود معانی