امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pacify

ˈpæsɪfaɪ ˈpæsɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pacified
  • شکل سوم:

    pacified
  • سوم‌شخص مفرد:

    pacifies
  • وجه وصفی حال:

    pacifying

توضیحات

همچنین می‌توان از pacificate به‌ جای pacify استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
آرام کردن، فرونشاندن، تسکین دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- to pacify a crying child
- کودک گریان را آرام کردن
- Through these concessions they were hoping to pacify the Chinese leaders.
- امیدوار بودند که با این گذشت‌ها رهبران چین را به سر آشتی در آورند.
- He was very angry and his wife was trying to pacify him.
- او بسیار خشمگین بود و زنش داشت می‌کوشید او را آرام کند.
- In 1910, the marines were sent to pacify that region.
- در 1910 تفنگداران دریایی را برای برقراری نظم و آرامش به آن ناحیه گسیل کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pacify

  1. verb make peaceful; appease
    Synonyms: allay, ameliorate, assuage, bury the hatchet, butter up, calm, chasten, compose, con, conciliate, cool, dulcify, fix up, grease, kiss and make up, lay back, lull, make peace, mitigate, moderate, mollify, pacificate, placate, propitiate, put the lid on, qualify, quell, quiet, relieve, repress, silence, smooth over, soften, soft-pedal, soothe, square, still, stroke, subdue, sweeten, take the edge off, tame, temper, tranquilize
    Antonyms: agitate, incite, irritate, upset

لغات هم‌خانواده pacify

ارجاع به لغت pacify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pacify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pacify

لغات نزدیک pacify

پیشنهاد بهبود معانی