امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Paste

peɪst peɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pasted
  • شکل سوم:

    pasted
  • سوم شخص مفرد:

    pastes
  • وجه وصفی حال:

    pasting
  • شکل جمع:

    pastes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
خمیر، چسب، سریش، گل یا خمیر، نوعی شیرینی، چسباندن، چسب زدن به، خمیر زدن
- toothpaste
- خمیر دندان
- almond paste
- (بادام کوبیده و خمیر شده) خمیر بادام
- tomato paste
- رب گوجه فرنگی
- one day in a public bath, an aromatic paste...
- گلی خوشبوی در حمام روزی...
- The back of a stamp is pasted.
- پشت تمبر چسب دارد.
- His picture was pasted on a cardboard.
- عکس او را روی مقوا چسبانده بودند.
- to paste a wall with posters
- به دیوار پوستر چسباندن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد paste

  1. noun, verb glue, adhesive
    Synonyms: cement, fasten, fix, gum, mucilage, patch, plaster, spit, stick, stickum

ارجاع به لغت paste

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «paste» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/paste

لغات نزدیک paste

پیشنهاد بهبود معانی