امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Perform

pərˈfɔːrm pəˈfɔːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    performed
  • شکل سوم:

    performed
  • سوم‌شخص مفرد:

    performs
  • وجه وصفی حال:

    performing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B2
انجام دادن، کردن، به‌ جا آوردن، اجرا کردن، بازی کردن، نمایش دادن، ایفاکردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- to perform one's duties
- وظایف خود را انجام دادن
- He not only promised but performed too.
- او نه تنها قول داد بلکه به قول خود عمل هم کرد.
- The tasks which they expected me to perform.
- کارهایی که انتظار داشتند من انجام دهم.
- to perform a miracle
- معجزه کردن
- to perform a laboratory experiment
- آزمایش آزمایشگاهی را انجام دادن
- to perform a difficult dance
- یک رقص دشوار را اجرا کردن
- a very well-performed play
- نمایشی که بسیار خوب اجرا شده است
- She has also performed in that play.
- او در آن نمایش هم بازی کرده است.
- The pianist performed well.
- پیانیست اجرای خوبی را ارائه داد.
- He performed the role of Hamlet.
- او نقش هملت را ایفا کرد.
- She has successfully performed all requirements for a B.A. degree.
- او با موفقیت کلیه‌ی شرایط درجه لیسانس را پشت سر گذاشت.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد perform

  1. verb carry out, accomplish
    Synonyms: achieve, act, be engaged in, behave, bring about, bring off, carry through, carry to completion, complete, comply, deliver the goods, discharge, dispose of, do, do justice to, do to a turn, effect, end, enforce, execute, finish, fulfill, function, go that route, implement, meet, move, observe, operate, percolate, perk, pull off, put through, react, realize, run with the ball, satisfy, take, take care of business, tick, transact, wind up, work
    Antonyms: fail, halt, prevent, stop
  2. verb act, depict as entertainment
    Synonyms: act out, appear as, be on, bring down the house, discourse, display, do a number, do a turn, dramatize, emote, enact, execute, exhibit, give, go on, ham, ham it up, impersonate, offer, personate, play, playact, present, produce, put on, render, represent, show, stage, tread the boards
    Antonyms: direct

لغات هم‌خانواده perform

ارجاع به لغت perform

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «perform» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/perform

لغات نزدیک perform

پیشنهاد بهبود معانی