امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Performance

    pərˈfɔːrməns pəˈfɔːməns
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      performances

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable B2
    اجرا، نمایش، ایفا، کار برجسته، شاهکار

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - His performance has so far been satisfactory.
    - اجرای او تاکنون رضایت‌بخش بوده است.
    - That artist gave two excellent performances.
    - آن هنرپیشه دو کار عالی ارائه کرد.
    noun countable
    عملکرد، کارایی، انجام
    - this engine's performance
    - عملکرد این موتور
    - an act the performance of which is a violation
    - عملی که انجام آن تخلف محسوب می‌شود
    - the performance of duties
    - انجام وظایف
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد performance

    1. noun accomplishment
      Synonyms:
      achievement attainment completion fulfillment realization execution exploit feat act work consummation doing conduct discharge enforcement carrying out administration pursuance fruition
      Antonyms:
      failure
    1. noun acting, depiction
      Synonyms:
      act show performance representation display production portrayal interpretation presentation drama spectacle pageant offering recital concert gig matinee opera play stage show revue exhibition business behavior depiction ceremony custom rite dance ballet rehearsal review appearance burlesque stunt set to-do rigmarole
      Antonyms:
      direction
    1. noun efficiency
      Synonyms:
      effectiveness efficacy operation functioning working practice exercise conduct action pursuit running
      Antonyms:
      inefficiency ineffectualness

    لغات هم‌خانواده performance

    ارجاع به لغت performance

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «performance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/performance

    لغات نزدیک performance

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی