امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Persuade

    pərˈsweɪd pəˈsweɪd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      persuaded

    • شکل سوم:

      persuaded

    • سوم‌شخص مفرد:

      persuades

    • وجه وصفی حال:

      persuading

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive B1
    وادار کردن، متقاعد کردن، ترغیب کردن، مجاب کردن، (به زور استدلال) واداشتن، معتقد کردن، قبولاندن، تلقین کردن، پذیراندن، بر آن داشتن link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - I persuaded him to study medicine.
    - او را متقاعد کردم که پزشکی بخواند.
    - She persuaded me that I was wrong.
    - او مرا مجاب کرد که در اشتباهم.
    - Persuade yourself that you will not fail.
    - به خودت تلقین کن که ناکام نخواهی شد.
    - He persuaded us that this car is better and we bought it.
    - او به ما قبولاند که این اتومبیل بهتر است؛ بنابراین آن را خریدیم.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد persuade

    1. verb cause to believe; convince to do
      Synonyms:
      influence affect induce persuade move lead convince get win over assure impress prevail upon sway prompt impel incline exhort urge entice allure cajole coax seduce blandish wheedle actuate advise argue into reason satisfy bring around talk into convert proselytize proselyte enlist draw woo incite wear down stroke work over brainwash propagandize gain confidence of turn on to lead to believe lead to do bring to senses win argument touch
      Antonyms:
      discourage prevent stop hinder dissuade repress suppress

    لغات هم‌خانواده persuade

    • verb - transitive
      persuade

    ارجاع به لغت persuade

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «persuade» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/persuade

    لغات نزدیک persuade

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی