امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Policy

ˈpɑːləsi ˈpɒləsi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    policies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
سیاست، خط‌ مشی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- a policy of neutrality
- سیاست بی‌طرفی
- the policy adopted by the government
- سیاستی که دولت اتخاذ کرده است
- policy maker
- سیاستگذار
- Iran's foreign policy
- سیاست خارجی ایران
- What is your policy toward Afghan immigrants?
- سیاست شما نسبت به مهاجران افغان چیست؟
noun countable
سیاستمداری، مصلحت‌اندیشی، کاردانی، اقدام عاقلانه، زرنگی، زیرکی
- She concealed her sorrow with great policy.
- با کمال زیرکی اندوه خود را پنهان کرد.
- the policy or impolicy of such actions
- عاقلانه بودن یا غیرعاقلانه بودن چنین اقداماتی
noun countable
بیمه‌نامه، ورقه بیمه، سند معلق به انجام شرطی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد policy

  1. noun procedure, tactics
    Synonyms: action, administration, approach, arrangement, behavior, channels, code, course, custom, design, guideline, line, management, method, order, organization, plan, polity, practice, program, protocol, red tape, rule, scheme, stratagem, strategy, tenet, the book, the numbers, theory

ارجاع به لغت policy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «policy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/policy

لغات نزدیک policy

پیشنهاد بهبود معانی